022
شاهزاده روياها زيباي دوست داشتني مالك قلب مامان و بابا دیروز دوباره وقت دكتر داشتیم. رفتیم پیش دكتر ميرپور 3 نفر جلویمان بودند که 1:30 معطلي را برايمان به همراه داشت. قلبم می زد مثل بچه گنجشک." آی می لرزد دلم، دستم." رفتیم تو. دكتر ابتدا صداي پيتيكو پيتيكوي قلبت را بررايمان گذاشت و گفت احتمالا پسره و بعد پروب روی شکم من می چرخید و از زوایای مختلف تو را نشان می داد. آی، نفسم، به پشت به حالت عرضی خوابیده بودی. پاي راست را بر روي پاي چپ انداختي و بارها دستهای کوچکت را بالا بردی و پایین آوردی!و من به خاطر آبروداری به سختی خودم را کنترل می کردم تا از ابراز احساسات شدید خودداری کنم. کی می شود بوست کنم؟ کی با لبهای کوچولوی قشنگت، ...