021
بود و نبود مادر
کودک شادی بخش ما
معجزه زندگی
24 خرداد ماه صبح با مامان و بابام رفتيم آزمايشگاه نيلو براي تست غربالگري مرحله اول( راستش بابا رو بيشتر بخاطر تنبلي ام براي پارك ماشين برديم) ساعت 7.30 آزمايش خون دادم و بعد هم ادرار(95000 تومان) يه آبميوه نوشيدم تا براي سونوگرافي مثانه ام آماده باشد، ساعت 7.45 دقيقه رسيديم سونوگرافي(٦٥٠٠٠ تومان) پس از نزدیک به سه ساعت انتظار به داخل اتاق سونوگرافی رفتیم اين بار هم دکتر سونوگرافیست مانیتور را سمت من نچرخاند. چون محل قرار گيري عشق مامان خوب نبود من 2 بار ديگر هم باز روي تخت سونوگراف خوابيدم، مامان جون از پشت در سرك ميكشيد.
آخراي كار بود كه به پرستار گفت: بگو مامانش بياد تو انگار خيلي دلش ميخواد نوهاش را ببيند!
مامان كه وارد شد لبخند محجوبانه اي روي لبانش خودنمايي ميكرد.
دكتر پرسيد: اولين نوه است كه انقدر ذوق داريد؟؟!!
و مامان همان گونه كه چشمانش به مانيتور دوخته شده بود همراه با تكان دادن سر بله اي گفت، دكتر داشت به مامان قلب عشق من را نشان ميداد كه مامان گفت اِاِ اين دستاشه! پاهاشو.... دكتر هم گفت خوبه پس شما متوجه شدي ... وقتي اومديم بيرون مامان گفت كه شما همش خوابيده بودي اما دست و پاهايت را تكان ميدادي(از ذوقت بود ماماني؟) كاش من هم مي توانستم شاهد لحظات باشم عزيزترينم!
وقتي عكساتو ديدم كلي تعجب كردم كه شما از يك ماه پيش چقدر سريع رشد كردي عزيزم...از خيابان رد مي شديم و من همچنان با ولع عكسهايت را نگاه ميكردم و قربان صدقه دست و پاي بلورينت ميرفتم مادر!
قرار شد بابا مهدي بعد از ظهر برود و جواب نهايي را بگيرد.
خدا رو شكر همه چي خوب بود و ني ني نازي ما تو محدوده سبز يعني كم خطر قرار داشت.