013
جوجه جوني ناز گل من كوچول مادر ديشب ساعت 23 بود كه احمدرضا با موبايلش آن لاين شد و وب داد و ما تونستيم مامان و نگين و خودشو ببينيم. بابايي هم ويلچري ها رو براي طواف خانه خدا برده بود و هتل نبودند... مامان جون و نگين تند تند لباس ها ي خوشگلتو نشون مي دادند و من با ديدنشون دلم قنج مي رفت و قربون صدقه ات مي رفتم. كفش كتوني ... پاپوش...لباس زير(واي كه چه ناز بودند) ست حوله و .... تازه برا جوجه ي مامان يه جوجه نازم خريده بودند ...حركت مي كرد ، مي خوند و... به قول باباييت فقط نون نمي گيره ;) كي بشه بياي و اينا رو بپوشي و من حس زيباي تو رو داشتن رو بچشم؟!!! من الان كه ساعت 4:30 بعد...