متینمتین، تا این لحظه: 11 سال و 4 ماه و 20 روز سن داره

ღ❤ღمتین شاهزاده ی کوچکღ❤ღ

013

جوجه جوني ناز گل من كوچول مادر   ديشب ساعت 23 بود كه احمدرضا با موبايلش آن لاين شد و وب داد و ما تونستيم مامان و نگين و خودشو ببينيم. بابايي هم  ويلچري ها رو براي طواف خانه خدا برده بود و هتل نبودند... مامان جون و نگين تند تند لباس ها ي خوشگلتو نشون مي دادند و من با ديدنشون دلم قنج مي رفت و قربون صدقه ات مي رفتم. كفش كتوني ... پاپوش...لباس زير(واي كه چه ناز بودند) ست حوله  و .... تازه برا جوجه ي مامان يه جوجه نازم خريده بودند ...حركت مي كرد ، مي خوند و... به قول باباييت فقط نون نمي گيره ;)   كي بشه بياي و اينا رو بپوشي و من حس زيباي تو رو داشتن رو بچشم؟!!!   من الان كه ساعت 4:30 بعد...
23 اسفند 1390

نه

كودك آسماني لبخند زندگي ما نازدونه‌ ‌ي مادر   قهري ماماني؟ چرا نيومدي؟؟ مي دوني چقدر مامان منتظر شما بود؟ مي دوني با اين كه دوبار بي بي چك منفي شد اما هنوز اميدوار بود عيب نداره عزيزم...ماه ديگه ايشالله مياي من منتظرت مي مونم ...   از ازل تا ابد دوست دارتم     ...
20 اسفند 1390

012

روياي شيرينم لبخند زندگي معجزه ي كوچكم   كجايي عشقم ؟؟؟؟؟؟ امروز مامان جونت (مامان نسرين من) با تنها خالت رفتن كلي برات چيزاي خوشگل خريدند!(مي دوني چه حالي دارم؟؟ اشك تو چشم هام حلقه مي زنه وقتي دارم برات اين جا حرف مي زنم) ساعت 18:06 خاله نگين اس ام اس داده از مدينه كه : !. زود باش ازم تشكر كن كلي براي ني ني تو لباس خريديم @.مرسي عزيزم :-* !!.يه چمدون شدن خيلي ناناسن،همرو با سليقه عالي خودم خريدم @@.ممنون از مامان هم تشكر كن . از "الدخيل پلازا" خريديد يا مجمع النور؟ !!!.يه پاساژ تازه باز شده "قارات" فقط وقت شد لباساشو ديديم انقدر لباس داشت @@@. از صبح خريد داشتيد؟ پس كي رفتيد زيارت؟ !!!!.بعدش رفتي...
16 اسفند 1390

011

پر پروازم روياي سپيدم گل بهشتي مامان   من هنوز يك زنم فقط يك زن تنها يك خط قرمز كوچك بود ،15 دقيقه بهش ذل زدم شايد تغييري كند...اما!!!!!!! عزيزم هنوز تويي وجود ندارد... باز هم انتظار مي كشم تا شنبه... شايد بيايييييييييييييي هستي مادر نميداني اون دقايق چه احساسي داشتم نمي داني چه سخت در انتظار دومين خط بودم وسخت تر زماني بود كه بي بي چك را با نا اميدي دور انداختم كاش بيايي مي خواهمت نازنينم اشك بي امان مي آيد و من نمي دانم چه گونه مي شود لحظات بي تو بودن را تاب آورد... اميدم ...نا اميدم نكن دوستت دارم من و بابايي ديشب ساعت يك مامان جون و باباجون و  خاله نگين و دايي احمدرضا رو برديم فرودگاه تا...
15 اسفند 1390

09

تربچه کوچولو عسل مامان شاهزاده کوچولو عزیـــــــــــــــــــــــز دل ِ مادر ! این روزها حسابی درگیریم...   مي دونم خيلي دير دير ميام اينجا گل من اما خب راستش درگيري هامون زياده عزيزم و نمي دونم اين همه سختي رو چه طور تاب ميارم بايد دوباره برم چك آپ كنم عشقم       ...
9 بهمن 1390

08

آوای دلکشم اهورای آسمانی هستی من عزیـــــــــــــــــــــــز دل ِ مادر ! ببخش بر من این همه سستی و تنبلی را...  جواب آز چکاپ رو گرفتم و  بردم دکتر ، فرمودند به دلیل کم خونی شدید مامی جون شما باید حداقل یک ماه قبل از فرستادن دعوت نامه Easy Iron+Folic Acid نوش جان کند تا به وضعیت پایداری برسه بعدا بتوانند برای نی نی ناز نازیشون دعوت نامه بفرستند. حکمـــــت خدا هر چه که هست من و بابی راض...
8 دی 1390

07

جیگملکم  فینگیل حونم ناز نازی نی نی خوشگلم لطفا وقتی برات دعوت نامه فرستادیم ناز نکن و زودی بیا تو دل مامان... نخــــودچی کی میشه من تو رو بغل بگیرم و از عطر خوشت مست بشم؟؟؟؟  عزیزکم بابایی یه معامله بزرگ در پیش داره.... دعا کن و از خدا بخواه موفقیت آمیز باشه تا بتونیم بهترین ها رو برای تو بهتریـــــنم فراهم کنیم دوست دارم ن...
7 آذر 1390

06

گنجشککم  عسلکم دردانه من برا من و بابایی دعا می کنی ؟؟؟ دعا کن بتونیم روز به روز با هم مهربون تر بشیم..... کوچول موچولــــوی دوست داشتنی ! می خوام بیای و زندگیمون رو نورانی کنی دارم لحظه شماری می کنم تا بدترین چیز ها (حالت تهوع دوران بارداری) را برای بهترین هدیه آسمونی تجربه کنم عـزیزک مامان...
6 آبان 1390

05

مموشی مامان  جیگمل نازم هستی من دیشب هوای شهرمان تهران بارونی شد مامانی....با بابا مهدی داشتیم نقشه میکشیدیم و از خدا می خواستیم بیشتر از قبل هوامونو داشته باشه، که با شروع شدن بارون بابایی گفت: "خدا صدامون رو شنید و در رحمتش رو باز کرد." مامانی نمی دونی چه حس خوبی اون لحظه داشتم... داشتم فکر می کردم چرا ما آدم بزرگ ها  گاه...
7 مهر 1390