011
پر پروازم
روياي سپيدم
گل بهشتي مامان
من هنوز يك زنم
فقط يك زن
تنها يك خط قرمز كوچك بود ،15 دقيقه بهش ذل زدم شايد تغييري كند...اما!!!!!!!
عزيزم هنوز تويي وجود ندارد... باز هم انتظار مي كشم تا شنبه...شايد بيايييييييييييييي
هستي مادر نميداني اون دقايق چه احساسي داشتم نمي داني چه سخت در انتظار دومين خط بودم وسخت تر زماني بود كه بي بي چك را با نا اميدي دور انداختم
كاش بيايي
مي خواهمت نازنينم
اشك بي امان مي آيد و من نمي دانم چه گونه مي شود لحظات بي تو بودن را تاب آورد...اميدم ...نا اميدم نكن
دوستت دارم
من و بابايي ديشب ساعت يك مامان جون و باباجون و خاله نگين و دايي احمدرضا رو برديم فرودگاه تابروند مكه
تا ساعت 3 فرودگاه بوديم هميشه خداحافظي برام دردناك است ... اما اين بار دلم مي خواست من هم مي رفتم و تو رو اون جا از خدا مي گرفتم.......
آخ عزيزم...گلم... نفسم عاشقانه تو را مي خواهم
صبح ساعت 11.30 با مامان و نگين صحبت كردم...خدا رو شكر به سلامت رسيدند جده...