هفته4 و پایان دو ماهگی
شیرینکم شاه مرد من 15بهمن در 55 روزگی وقتی مامانی و دایی علی داشتند باهات بازی می کردند، شما خسته شده بودی که یک دفعه وسط نق نق کردن هایت گفتی مــــــــاااامــــــــــــــااااننننن و ما هم کلی قربون صدفه ات رفتیم عزیزم، هر چند می دانم که کاملا بی اراده بود. بچه ندیدگی کاملا از سر و رویم می بارد. شما کچلک شدی البته پشت موهایت هم چنان هست!!!! خب پسرکم متاسفم که بزرگ شدن یه پروسه دردناک است. واکسن درد دارد می دانم...می دانم سخت است اما تو بزرگ مرد من هستی صبر داشته باش فرزندم همه چیز خوب خواهد شد، مامان کنارت است پ سرک دوست داشتنی. نترس. امروز شنبه 21 بهمن ماه مصادف با دوماهگی شما رفتیم رستوران باربد. سخت ن...