017
يار تودلي
ملوچكم*
عدس كوچولو
عزيز دل مادر، من 25 سال و 8 ماهه هنوز از آمپول مي ترسم. از دكتر و بيمارستان وحشت دارم،اما همين من به خاطر تو شجاع مي شوم و براي سلامتي تو هر كاري لازم باشد مي كنم و امروز فردا آزمايشاتي را كه دكتر برايم نوشته را مي دهم. تا نوبت بعدي دكتر به حساب من بالغ بر 6 هفته از سن حاملگي من مي گذرد. كوچولوي دوست داشتني به خاطر دل كوچك عاشق من خوب رشد كن تا وقتي لحظه ديدار از پشت مانيتور فرا مي رسه حسابي بزرگ شده باشي.
همه مي گويند روح از 4ماهگي به تن جنين وارد مي شود. من مي گويم نه! تو روح داري و صداي من رو مي شنوي، صداي مني كه تا ابد تنها مادر تو خواهم بود. من عاشقانه تو را مي پرستم و مي دانم كه تو هم اين را حس مي كني ، تو آرام و راحت در كنج دلم لانه كردي ، پس قوي باش! مادر دوستت دارد و منتظرت است.
تو را من چشم در راهم
اين روز ها، با عشقي فراوان به تو موتزارت گوش مي دهم، قرآن مي خوانم و ذكر مي گويم. با چشم هاي بسته خلقت زيباي مينياتوريت را با ديدي ميكروسكوپ گونه نگاه مي كنم. از سايت هاي مختلف رشد هفته به هفته ات را دنبال مي كنم ، خيره مي شوم به عكسي كه تو را در آن سن نشان مي دهد.
خداوندا تو بزرگ و بلند مرتبه اي و خدايي تو را سزاست!
ترانه اي است كه اين روزها زير لب زمزمزمه مي كنم :
من اگه نباشم/ کی واسه همیشه/ تورو می پرسته/ کی برات می میره/ کی نمی شه خسته/ کی تو رو می ذاره/ روی دوتا چشماش/ کی اگه نباشی/ می گیره نفسهاش.
هر روز به نقش جنسيت مونث گونه ي من اضافه مي شود و من از خدا سپاسگذارم.
من 26 سال است كه دختر مامان و بابا هستم، 23 سال خواهر نگين، 21 سال خواهر عليرضا و 16 سال خواهر احمد رضا، 5 سالي است كه همسر مهدي شده ام و الان نقشي تازه خواهم داشت،من مادرم،مادر.
5 هفته و 2 روز
تو به اندازه يك دانه كوچك عدس (با عرض تقريبي 4 تا 5 ميلي متر) هستي. احتمالا پايان اين هفته تو را خواهم ديد.
به قسمت هايي از كتاب بارداري رو كه لازم مي دونم مي دم بابايي بخونه تا من رو بيشتر و بهتر درك كنه(خيلي موثر بود)
عاشقتم عدس كوچولو
*ملوچکم = به زبان کردی یعنی گنجشک من