027
گلم
گندمکم
نی نی آسمونی من
می دانی عزیزم
به نظر من بارداری تجربه ارزشمند و شیرینی است. خوشم که زن هستم، که می توانم تجربه کنم دوران با تو بودن را، خوشم که بسی زودتر از هرکس دیگری در دنیا، به تو در تماسم، تماسی تنگاتنگ از نوع فیزیکی. خوشم که صدفی هستم برای مروارید تن تو.خوشم که نفست به نفس من بند است . روز تولد تو بخشی از من نیز دوباره متولد میشود. چون تو بخشی از منی و من در تو تکرار می شوم و پروردگار مهربان به من زندگی دیگری عطا خواهد کرد.
٣٠ هفته گذشت پسرم، دوست دارم با عشق و آرامش به این دنیا بیایی. شازده ی من، پنبه ی بلوری من، تو خوب می دانی در طول بارداری با خودم چه مبارزاتی کردم تا "عصبانی نشوم - غصه نخورم - مهربان تر باشم"
خدا را شاکرم به خاطر زلزله های درونم ، پسرم نمی دانی با هر ضربه ات چه شادی عظیمی را به من عطا می کنی و پدرت هم گاهی از این بازیگوشی هایت غرق در شادی می شود. دوستت داریم ماه شب چهارده.
متاسفانه مامی شما در معرض خطر ابتلا به دیابت بارداری قرار دارد" طی یک ماه افزایش وزن ٥ کیلویی داشتم" و قند خونم از حد مجاز ١٥ درجه بالاتر بود . من و تو بهتر می دانیم که بیشترش به خاطر نوش جان کردن بستنی های هر روزه مان بود.
پس تا اطلاع ثانوی مجبوریم پرهیز غذایی داشته باشیم عزیزم. جان مادر خوب می دانم چقدر سخت خواهد بود ولی چاره ای نیست نفسم.
اتاقت نیز تا آخر مهر حاضر خواهد شد، مامان جون و باباجون خیلی زحمت کشیدند، دستشون درد نکند.
امیدوارم سلیقه مامی رو بپسندی پسرم.
اسم شما هم به امید خدا از اسامی پروردگارمان خواهد بود.
شکرت خدای آسمون آبی من
به امید خدا دو هفته دیگر می بینمت .