024
خرگوشکم
مموشکم
نازنازکم
ديروز با مامان رفتيم پارك آبشار، جاي قشنگي بود كلي هم عكس گرفتيم .
از شنبه كه رفتيم هايپر استار و دوباره به شكمم ضربه خورد براي سلامتي كوچولوي نازمون پر از استرس بوديم، شروع سرماخوردگي من هم مزيد بر علت شد و ديشب با بابايي رفتيم بيمارستان، وقتي ماما با فتوسکوپ. دنبال صداي قلبت ميگشت اخمايش در هم بود و من آرام، چون 3 بار حين جابجايي دستگاه صداي قلب كوچولوتو شنيدم ، وقتي از روي تخت بلند شدم ، شنيدم كه به خانم دكتر گفت من نتونستم صداي قلب رو بشنوم، دكتر هم سريع برايم سونوگرافي اورژانسي نوشت. خشكم زده بود، نميفهميدم راجع به چي حرف ميزدند، آخه من خودم صداي ضربان قلبت رو شنيدم. وقتي اومدم بيرون بابايي با ديدن صورت يخ زده من وا رفت، گفتم و بعد رفتيم طرف سونوگرافي ... ميترسيدم اشتباه كرده باشم و خداي نكرده تو... اما با اين حال به بابايي گفتم نميخوام سونو بدم، من مطمئنم بچه ام سالمه ، خودم شنيدم!!
بابايي وقتي ديد سرو كله زدن با من فايده نداره رضايت داد و به سمت خونه حركت كرديم
پدرجونتون از صبح چندين بار تماس گرفته و دائما ميگه من نگرانم، بريم دكتر؟ و من هم با خونسردي ظاهري انكار ميكنم و ميگم همه چي خوبه عزيزم!!!!!!!!