هفته دوم
شازده پسرم ....
انار شیرین، خوشمزه زندگی من
شما با دست و پاهای کوچکت به ما می فهمانی که چه خواسته ای داری ، با لبهای غنچه شده ات اعلام گرسنگی می کنی و با پا زدن هم یادآوری تعویض پوشک.
زمان هایی که در خواب به سر می بری، به چشمهای بسته و نازت خیره می شوم و همه ی وجودت را عبادت می کنم.
یکی از زیباترین لحظه های روزهای مادرانه ام شیرخوردن تو نازنین از وجود من است...
آرامش درونی ام مدیون نوشیدن تو از شیره جونم است.
سه شنبه 28 آذرماه شما اولین برف زمستونی رو دیدی ...مبارکت باشه .
هرچه به بابا گفتم که شما را برای غربالگری باید به خانه بهداشت ببریم، گوش نکرد که نکردو گفت سرما می خوری و مریض می شی.....
پنج شنبه 30 اُم من و شما به حمام دهه رفتیم و مامانی هم دیگه به خونه خودشون برگشت. شب هم که شب یلدا بود سه نفری به خونه مامان و بابای بابامهدی رفتیم. به هرحال اولین یلدای عروسک سفید مامان هم گذشت. امیدوارم زنده باشم و لحظه هایت را مادری کنم...
یک شنبه 3 دی ماه ظهر مامانی و بابایی ما را به خانه خودشان بردند و ما از حمام رفتن خرگوش کوچولو فیلم گرفتیم. شما عاشق آب هستی نفسکم.
آزمایش غربالگری را که دادی تنها کاری که کردی گفتن یه "اِع "کوچک بود و بعد سریع به خواب رفتی نفسم.
یه چیز جالب هست اونم اینه که مانند خاله هنگام عطسه کردن 2 تا پشت سر هم عطسه می کنی گل پسر!