هفته اول(3)
لپ کشونی مامان
جیگولوی نازم
نمی توانم بگویم که وجود تو شازده چه تاثیر مثبتی در درونم گذاشته است. یا رب هزاران بار شکر.
هر روز که می گذرد روزهایم مادرانه تر می شود و به طرز باورنکردنی ای کارها برایم آسان تر و با شازده پسرم بیشتر آمیخته می شوم.
از 23 بهمن آب دهانت را به بیرون تف می کنی و بعضی شب ها هم مامان از صدای ملچ ملوچ شما از خواب بیدار می شه و شما که تا اون موقع ساکت بودی و مشغول خوردن انگشت های کوچولوت شروع می کنی به کمی نق نق کردن و یک دفعه گریه می کنی تا مامی زودی بهتون به به بده گل پسرم... انقدر پسرم ماهه که وقتی گشنشه و می بینه مامیش خوابه گریه نمی کنه...
امروز 26 بهمن بود و شما هم وقتی مامانی بردت حمام کلی با دقت آب را نگاه می کردی و بعد با ذوق می خندیدی .
بعد هم لباس هایت را تنت کردم و خونه مادر بزرگ پدریت رفتیم چون برای فارق التحصیلی عمه زهرا جشن گرفته بودند!